مکنون
پیریم و دگر پری به پرواز نداریم تنها شده و محرم یک راز نداریم رو کرده به آسمان و اشکی در چشم امید به جز ساحت اعجاز نداریم یک عمر پریشان فراغیم و حزینیم اکنون خبر از دلبر طناز نداریم سرمایه زکف داده و در خاک نشستیم همراه به جز دیده ی غماز نداریم ای داد که بی حاصلی عمر رقم خورد ماندیم و دگر پری به پرواز نداریم اندر شط رنج عشق محبوب غریقیم ماتیم و دگر دانه ی سرباز نداریم
نوشته شده در پنج شنبه 88/11/8ساعت
8:35 عصر توسط متین| نظرات ( ) |