سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مکنون

تنم اندر تب و تب در تنم می سوزد از عشقت
دلم از غصه و غم از غمم می سوزد از عشقت

نگفتم حرف آخر را به دل ماند این سخن آخر
و از ناگفته های دل دلم می سوزد از عشقت

تمام شب منو شمع وجودم گریه می کردم
از این تاریک شب شمع شبم می سوزد از عشقت

هزاران بوسه برچیدم زگلهای بهار اما
از آن یک بوسه بر لعلت لبم می سوزد از عشقت

تمام اشک هایم را به پای اشک می ریزم
و با هر قطره چشمان ترم می سوزد از عشقت

بیاید روز آخر ساعت آخر دم آخر
دم آخر زهجرانت دمم می سوزد از عشقت

 


نوشته شده در یکشنبه 90/3/8ساعت 7:14 عصر توسط متین| نظرات ( ) |