سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مکنون

بی تو این سینه دگر تاب ندارد که ندارد

دیده ی خسته دگر خواب ندارد که ندارد

شب هجران شما حضرت باقی خدا

تیره شامی است که مهتاب ندارد که ندارد

همچو هاجر زپی ات سعی صفا کرده دلم

زمزم وصل شما ، آب ندارد که ندارد

بحر عشقی است میان دل من تا دل دلبر

ز جفا جز سر گرداب ندارد که ندارد

همه ی عمر به سر بود هوای سر کویت

سینه جز نقشه ی بر آب ندارد که ندارد

بر در میکده عشاق همه صف زده اند

ساقی اما قدحی ناب ندارد که ندارد

من به پای تو شکستم و نشستم که بیایی

بین الاحباب اگر آداب ندارد که ندارد

خبرت هست که با زخم زبان می پرسند

این چه عبدی است که ارباب ندارد که ندارد

 


نوشته شده در یکشنبه 90/12/14ساعت 1:50 عصر توسط متین| نظرات ( ) |