مکنون
انگار دلم دوباره غم دارد و بس وقتی که تو را دوباره کم دارد و بس هر واژه برای من کتابی تازه است وقتی که دو دست من قلم دارد و بس بار غم هجر بس گران است بدوش این پیکره باز پشت خم دارد و بس آوای کسی که می نوازد گوشم آواز کسی است نای نم دارد و بس وادی جنون وادی یکتاخواهی است این بادیه باز چاه زم دارد و بس بی تو انگار به دنبال کسی می گردم مثل شیری که به دور قفسی می گردم بی تو انگار هوای دل ما دلتنگ است با تقلا پی راه نفسی می گردم تو سپیدار منی ، سرو چمانی، بیدی گر نیایی به برم خار و خسی می گردم کاروان در پی دیدار تو ره می پوید من غافل پی بانگ جرسی می گردم همه بر وصل تو نائل شده و غرق تو اند من نادیده پی دادرسی می گردم