مکنون
از تمام لحظاتم عطش غم بارید باز در تقویم دلم ماه محرم بارید اشک شد آه دلم بر رخ آئینه ی سرد مثل باران شد و از ابر مجسم بارید مثل یک ابر پر از عقده به صحرای فراق قلب من آب شد و اندک و نم نم بارید باز اندیشه ی یک توبه ی محکم چو نصوح توبه ای سخت که بر اشک مدامم بارید پاره تسبیح من آن گونه که من را می دید دانه بر دانه بر این تلخی کامم بارید دزد شد باز هوای سر حوا وقتی از بهشت عدن عشق تو آدم بارید تو فلسفه ی خلق همه ایجادی با جامعه ی کبیره بر ما دادی درسی که تمام عشق در آن یکجا جمع است و خود به درس عشق استادی ای جان به فدای تو که از محنت خصم با زمزمه ی نام علی آزادی نام نقی تو چون علی جاوید است از نسل حسین و حسنی یا هادی ویرانه شود شهر دل بدگویت تو تا به ابد، تا به ابد ، آبادی