مکنون
من به هم ریخته ام باز تو آرامم کن وحشی دشت منم دوست ، بیا رامم کن روز و شب در پی اغیار و شکار همه کس بامدادی تو شکارم کن و در دامم کن من گدای تو ام و تشنه ی آن باده ی ناب از شراب دهنت جرعه در این جامم کن پخته باید بشوم در بته ی عشق شما فکری ای دوست تو بر حال دل خامم کن من کبوتر شدم و دور تو در پروازم جلد این کوچه و این خانه و این بامم کن گاه در روز خمار تو ام و گاهی شب غمزه فرموده و مست سحر و شامم کن من به خوشنامی و خوشرویی ات ایمان دارم قدحی ریز و به یک جرعه تو بدنامم کن
نوشته شده در پنج شنبه 92/6/21ساعت
6:49 صبح توسط متین| نظرات ( ) |