مکنون
یک روز می آید که حالم را بفهمی یعنی دلیل اشتعالم را بفهمی من شعر می گویم برایت روزی ای کاش منظور از این قیل و قالم را بفهمی دارد درون سینه ام می سوزد ای کاش این داغ را از روی تب خالم بفهمی این را که عشق تو شکسته قامتم را از قامت گردیده چون دالم بفهمی معنای زخمی بودنم را با نگاهی از زخم های خورده بر بالم بفهمی من در کدامین مسلکم را با ید ای شاه از روز عاشورای هر سالم بفهمی این را که یک عمر است در بند تو هستم از رنگ و روی رفته ی شالم بفهمی متین
نوشته شده در چهارشنبه 92/7/3ساعت
9:44 عصر توسط متین| نظرات ( ) |