مکنون
با ابروان و دیده ی در هم کشیده ات زل می زنی به عاشق در خون تپیده ات دل پر کشیده تا بپرد دور صورتت مانند شال زرد به گردن خزیده ات « آغشته است پنجه ات از خون عاشقان» رسم است این به طایفه ی برگزیده ات اینسان که ساق پای تو میداردم عیان «دام»ی به پای قرقی بالا پریده است یادم نرفته، بیت جداگانه گفته ام در وصف گیسوی چو عقاقی تنیده ات بختم بلند گر برسد دست من برآن موی مجعد به جبین در کشیده ات امشب دلم به یُمن تو احیا گرفته است بیچاره شاعران چو من دل تکیده ات متین
نوشته شده در سه شنبه 92/10/24ساعت
11:23 صبح توسط متین| نظرات ( ) |