سفارش تبلیغ
صبا ویژن























مکنون

کافر به ما رسید و خدا را بهانه کرد

مذهب نداشت نقطه ی با را بهانه کرد

حرفی نبود ارض و سما را بهانه کرد

دلبر به ما رسید و جفا را بهانه کرد

افکند سر به زیر و حیا را بهانه کرد

باید چه گفت آن صنم رخ فروز را

آنکس که تلخ کرده به ما این دو روز را

افکنده در دلم شرر سینه سوز را

آمد به بزم و دید من تیره روز را

ننشست و رفت و تنگی جا را بهانه کرد

عالم اسیر لحظه ی نظاره ی رخش

چشم امید بسته ی نظاره ی رخش

حوران به لب ترانه ی نظاره ی رخش

رفتم به مسجد از پی نظاره ی رخش

بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کرد

او بی خبر ز سینه ی مجنون عاشقان

وز اشک روی و حالت محزون عاشقان

می کرد خون به جام پر از خون عاشقان

آغشته بود پنجه اش از خون عاشقان

بستن دو دست خویش حنا را بهانه کرد


نوشته شده در جمعه 88/11/2ساعت 10:45 صبح توسط متین نظرات ( ) |

قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت