سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مکنون

آنقدر سکوت تا دلم راز کند

این زخم به دامان تو سر باز کند

آنوقت گل از گلت کمی باز شود

آنوقت لبت برایم اعجاز کند

 

از بس که دلم شکسته پر می خواهم

از انس و ملک ، فقط حذر می خواهم 

معشوق برایم از بهشت آوردند

یک بوسه ی گرم و مستمر می خواهم

 

ای کاش که لا اقل تو حاشا نکنی

این ضجه و درد را تماشا نکنی

من را که معلم کلاست بودم

موضوع برای درس انشا نکنی

 

ای کاش غرورمان اجازت می داد

ای کاش به لب های تو قدرت می داد

ای کاش که یوسف و زلیخایی باز

بر من دو کتاب درس عبرت می داد

 

گیرم که مرا نخواندی و دور شدی

گیرم که در این قمار منصور شدی

یعقوب منم ... بیا بگو : نابینا !!!

از دوری یوسفت چرا کور شدی؟؟

 

ای بر پدر دو دیده و لب لعنت

بر قلب من بدون مذهب لعنت

بر دین تو و زهد تو ، جانا! صلوات

بر دیده ی پر ز اشک هر شب لعنت

 

من آدمم و هبوط نتوانم کرد

یکبار دگر قنوت نتوانم کرد

حیرت نکن ای نگار حوا زده ام

من بهتر از این سکوت نتوانم کرد

 

متین

 


نوشته شده در چهارشنبه 94/1/19ساعت 6:19 عصر توسط متین| نظرات ( ) |