مکنون
تو و آن شال سفیدت ... چه بگویم آخر م.ش (متین)
موی آشفته چو بیدت ... چه بگویم آخر
قلیایی دل من آب شد از سرخی آن
دو لب مثل اسیدت ... چه بگویم آخر
گل مریم شده ای تا که ببری در باغم
چه کس از باغچه چیدت ... چه بگویم آخر
سالها گم شده بود این دل افتاده به خاک
تا همان روز که دیدت ... چه بگویم آخر
شهد جا مانده در آن گل که تو باشی باید
همچو زنبور مکیدت ... چه بگویم آخر
داعشی لشگر چشمان تو جنگی افروخت
که مرا کرد شهیدت ... چه بگویم آخر
نوشته شده در سه شنبه 96/10/5ساعت
9:17 صبح توسط متین| نظرات ( ) |