سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مکنون

یادش به خیر لحظه ی آغاز ارتباط
ای داد از سلام تو ، بیداد از نگات

صد آزمون به مدرس عشق تو داده ام
شاگرد بی هنری بوده ام در پات

یادش به خیر بند زدن روی چینی ٍ
بشکسته ی عتیقه ی گلدار عشوه هات

پیمان نبسته ، بسته ی عشق تو گشته ام
ای جان خسته ام به فدای تو و وفات

کابوس افتراق تو را دیدم ای حبیب
مردم از این فراق از این وصل بی ثبات

جانی نمانده ، روح ندارد نماز من
ای قبله نماز من حی علی الصلوة

پرهیز می کنی زمن و می کُشی مرا
زیباترین گناه من ، ای توبه ام فدات

شاید نماز عصر جدایی قضا شود
دارم وضوی خون ، نه ز زمزم ، بل از فرات


نوشته شده در دوشنبه 90/10/5ساعت 12:4 عصر توسط متین| نظرات ( ) |