مکنون
غزل از عشق تو لبریز گفتم چنان جامی زمی سرریز گفتم برایت شعرهای عاشقانه همه گفتند ، من هم نیز گفتم دو چشمانت بهاری بود اما من از خاکستر پاییز گفتم به وقت خنده ات از لاله اما گه اخمت ز تیغ تیز گفتم زلبهای تو گفتم یک قصیده از آن آلاله ی شب خیز گفتم گرفتم فالی از عشق تو آن روز و تا شب از تک گشنیز گفتم ببخشا گفتمت زیباترینی دروغی مصلحت آمیز گفتم
نوشته شده در یکشنبه 91/9/12ساعت
12:32 عصر توسط متین نظرات ( ) |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |