مکنون
من همانم که به چشم سیهت دل دادم آن اسیری که به یمن نگهت آزادم من پر از غصه ی هجرانم و اما امروز فقط از دیدن لبخند به رویت شادم " از ازل پرده ی حسنت زتجلی دم زد" و به هم ریخت همه فلسفه ی ایجادم نیستی ... بی تو دل آماج بلا خواهد شد "هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم" صنما درس جنون می دهی و می دانی من از آن روز که شاگرد تو ام ... استادم متین
نوشته شده در پنج شنبه 92/2/12ساعت
12:56 عصر توسط متین| نظرات ( ) |