مکنون
تو نبودی و همه منشــــاء تقصیر شدیم ظاهــراً منفعل از حکمت و تقـدیر شدیم دم زدیم از تو و گفتـــیم و به ما خندیدند ما به جــــرم طلب وصــل تو تکفیر شدیم شـــــأن تنزیل دل مــــــا شـب دوری تو بود لیک در زَعم خســان، شبزده تفسیر شدیم چه بگوئیم ؟ حیا و سخن و ساحت دوست الغرض از تو و هجــــران تو دلــگیر شدیم همه سرشار ز رویای وصالیم فقط لاجرم باز به فقــــــدان تو تعبیر شدیم موی ما هرچه سپید است، کهنسالی نیست بخـــــــدا از غم دوری شــــــما پیر شدیم لطف کن پشت مرا پیش خودت خاک نکن لطف کن نام مرا از دل خود پاک نکن لطف کن از من دنیایی مفلوک زمین شکوه در نزد خداوند به افلاک نکن سینه چاکی من و اینهمه شهناز بس است لطف کن سینه من را تو دگر چاک نکن غم دنیای دنی شد به دل من به درک بیش از این قلب مرا خسته و غمناک نکن صوت زیبای کسی قسمت این سینه نشد تو مرا دلشده ی لهجه ی پژواک نکن