مکنون
وحالم زار شد وقتی تو رفتی دلم با بودنت خورشید می شد سر دیوار شد وقتی تو رفتی تو بودی نور چشمانم نگارم دو چشمم تار شد وقتی تو رفتی تمام عزتم شورم غرورم وجودم خوار شد وقتی تو رفتی دل من ظرفی از مهر و صفا بود زغم سرشار شد وقتی تو رفتی تو بودی سینه ام غم داشت هرگز ؟ چه بی غمخوار شد وقتی تو رفتی انالحق گفتم و مانند حلاج سرم بر دار شد وقتی تو رفتی دل شکستة من مثل نی غم آهنگ اسـت صدای ساز شکسته چقدر دلتنگ است غـــــم تــــو در پــی مــن ســایه وار می آیــد به هر کجا که روم آسمان همین رنگ است فراق روی تو را کی توان تـحمـل کرد به سنگلاخ غمت پای حوصله لنگ است مرا دلی است که نازکتر از خیال گل است غــم فـراق تـواماگرانـتــر از سنــگ است به چشم های تو خورشید اقتدا می کرد بیا که بی نگـهـت آفتـاب بـیـرنـگ اسـت مـجـــال بـال گشودن در این حوالی نیست چـرا که بی تو هوای عروج دلتنگ است