مکنون
تو نبودی و همه منشــــاء تقصیر شدیم ظاهــراً منفعل از حکمت و تقـدیر شدیم دم زدیم از تو و گفتـــیم و به ما خندیدند ما به جــــرم طلب وصــل تو تکفیر شدیم شـــــأن تنزیل دل مــــــا شـب دوری تو بود لیک در زَعم خســان، شبزده تفسیر شدیم چه بگوئیم ؟ حیا و سخن و ساحت دوست الغرض از تو و هجــــران تو دلــگیر شدیم همه سرشار ز رویای وصالیم فقط لاجرم باز به فقــــــدان تو تعبیر شدیم موی ما هرچه سپید است، کهنسالی نیست بخـــــــدا از غم دوری شــــــما پیر شدیم
نوشته شده در چهارشنبه 88/12/26ساعت
3:29 عصر توسط متین| نظرات ( ) |