سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مکنون

بی تو حتی آسمان شهر هم آلوده است

یعنی از هجر شما افلاک هم آلوده است

تا نیایی وضع ما این است یعنی بی کسیم

بنده ی دنیا و در بند هزاران نا کسیم

بی تو تعطیل است هر روزم ، زمانه در هم است

کار من آه است ، شغلم گریه ، کسبم ماتم است

بی تو یک لبخند هم حتی حرام شرعی است

جاده های زندگی بن بست، آنهم فرعی است

اندکی برگرد ، ما سستیم ، یک آن می بُریم

حیف ما آقا بیا ما هم به دردت می خوریم

ما همان نسلیم از نسل شلمچه ، کرخه ، هور

ما بسیجی، پیر ، برنا، تیره، اما غرق نور

حیف ما آقا، شما برگرد ما بیچاره ایم

حرفها آلوده ، ما مثل کتابی پاره ایم

حیف ما ، بعضی برای ما چه دام افکنده اند

ما پر از دردیم و آنها مست و غرق خنده اند

حیف ما آقا که باید خرج نا مردان شویم

حیف ما باید حراج صحنه ی گردان شویم

حرف ها دارد دلم را می چکاند روی خاک

آسمان آلوده ، پشت ابر مهری تابناک

مهر من ، خورشید عالم تاب ، برگرد العجل

کشت ما را شام بی مهتاب ، برگرد العجل

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/9/16ساعت 12:57 صبح توسط متین| نظرات ( ) |

غزل از عشق تو لبریز گفتم

چنان جامی زمی سرریز گفتم

برایت شعرهای عاشقانه

همه گفتند ، من هم نیز گفتم

دو چشمانت بهاری بود اما

من از خاکستر پاییز گفتم

به وقت خنده ات از لاله اما

گه اخمت ز تیغ تیز گفتم

زلبهای تو گفتم یک قصیده

از آن آلاله ی شب خیز گفتم

گرفتم فالی از عشق تو آن روز

و تا شب از تک گشنیز گفتم

ببخشا گفتمت  زیباترینی

دروغی مصلحت آمیز گفتم

 


نوشته شده در یکشنبه 91/9/12ساعت 12:32 عصر توسط متین| نظرات ( ) |

ابلیس و عشق اهل تفاهم نبوده اند

مستان می به فکر « سَقاهُم » نبوده اند

یک روز و روزگار شهیران شهر عشق

در کوچه های خون و غزل گم نبوده اند

آنان که سر به کف یل میدان می آمدند

دنبال جلبِ ایده ی مردم نبوده اند

با آن وضوی خون که شما دیده بوده اید

دیگر اسیر خاک تیمم نبوده اند

باور کنید زنده دلان کلاس عشق

فکر ضمایرِ کَ ، کُما ، کُم نبوده اند

حتی برای دیدن لبخند آسمان

بندِ سه شنبه ها و قافله ی قم نبوده اند

آری بدان که از ازل و تا ابد به دهر

ابلیس و عشق اهل تفاهم نبوده اند


نوشته شده در جمعه 91/7/28ساعت 11:7 صبح توسط متین| نظرات ( ) |

شب تاریک هجرانت ، سحر دارد ولی ... اما...

دلت از حال و روز من خبر دارد ولی ... اما...

تو هم مانند من دوری زدلدارت ، نمی دانی ...

بدان آه دل ما هم اثر دارد ولی ... اما...

تمام عاشقان رفتند و قلب من پرستو شد

پرستو میل پرواز و سفر دارد ولی ... اما...

هنر یعنی که جان دادن به پای مقدم جانان

چو پرده افکنی این دل هنر دارد ولی ... اما...

شب عشق است و دل در بند عشقت باز می ماند

اگر چه وصل تو صد ها اگر دارد ... ولی ... اما ...


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/26ساعت 9:23 عصر توسط متین| نظرات ( ) |

      یکبار جان مادرتان یک نظر کنید

چون سنگ زیر پای به ما هم اثر کنید

در گل نشسته کشتی ما در یم وصال

یک دفعه هم شما به دل ما سفر کنید

ما بی وفا و معرفت و بی لیاقتیم

یاری کنید و از حذر ما حذر کنید

این «گونه» تر شد است و سرشکم نشد تمام

دردم دوا شود چو لب خویش تر کنید

میلت نمی کشد بشوم زائرت ولی

میلت اگر کشید مرا هم خبر کنید


نوشته شده در دوشنبه 91/7/17ساعت 6:18 عصر توسط متین| نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >